در دنیای امرروز، گذشته از فرقههای بیشماری که به مرور زمان در دل ادیان پیدا شده، چند دین بزرگ و مطرح وجود دارد که پیروان هریک از آنها ادعای حقانیت آن دین را دارند و بر این باورند که چه در دنیا و چه در آخرت، اهل نجات و رستگاری هستند. (اگر جز این میپنداشتند، یعنی اگر گمان میکردند دین ایشان حق کامل نیست و خودشان یقیناً اهل نجات و رستگاری نخواهند بود، محال بود که بدان دین پایبند باشند). اما در میان فلاسفه، سه دیدگاه عمده نسبت به این کثرت ادیان وجود دارد (فعلاً دیدگاه اسلام را از موضع فلاسفه جدا میکنم و در آخر به آن خواهم پرداخت). برای شروع محاوره، اولین و شاید قدیمیترین دیدگاه فلاسفه را معرفی میکنم و با هم به محاوره درباهی آن خواهیم نشست. اولین دیدگاهی که در این زمینه به طور نظاممند و مشخص در میان فلاسفه مورد توجه قرار گرفت، دیدگاه «انحصارگرایانه» نام دارد. این دیدگاه، گرچه در میان پیروان هر دینی به چشم میخورد، ولی عمدتاً مربوط به دنیای مسیحیت میشود. شاید دلیل این امر در آموزههای «گناه اولیه» و «فدیه» مسیحیان نهفته باشد. مسیحیان، آدمی را به واسطهی گناه اولیهای که موجب طرد آنها از بهشت شد، ذاتاً گناهکار میدانند و معتقدند مسیح، پسر خدا، برای نجات آدمیان و پاک کردن آن گناه اولیه به زمین آمد و خود را، در جریان مصلوب شدن، «فداء» کرد تا آدمیان بتوانند به رستگاری برسند. اما این رستگاری و نجات تنها در صورتی شامل حال کسی میشود که به مسیح ایمان آورده باشد و فدا شدن او در راه رستگاری بشر را درک کرده باشد. بنابراین غیرمسیحیان ممکن نیست که اهل نجات و رستگاری به شمار آیند. قطعاً چنین باوری برای ما و شاید پیروان بعضی ادیان دیگر قابل قبول نیست. چراکه ما بر خلاف مسیحیت، انسان را موجودی فرض نمیکنیم که همراه با گناه زاده شده باشد، بلکه او را لوح پاکی میدانیم که نیّات و اعمال خود او بر این لوح نقش میآفریند. اما اگر از مبنای مسیحیان برای قبول دیدگاه انحصارگرایانه بگذریم، آیا به طور کلی چنین دیدگاهی میتواند مورد پذیرش باشد؟ برای روشنتر شدن بحث، سوال را اینطور مطرح میکنم که آیا باور به حقانیت تنها یک دین و بطلان سایر ادیان و اهل نجات و رستگاری دانستن تنها عدهای که پیرو آن دین خاص هستند و گمراه و اهل شقاوت دانستن سایرین، رواست؟ *بعداً نوشت 1: در پاسخ به پرسشها سعی کنید از منظر درون دینی به موضوع فکر نکنید و از بیرون به مساله بنگرید. یعنی فرض کنید ورای همهی دینداران ایستادهاید و به موضعگیریهای ایشان نگاه میکنید. در ضمن، به دلایل روانی و احساسی موضعگیریهای مختلف دربارهی تکثر ادیان، در عین اینکه با اهمیت هستند، از حوزهی بحث ما خارجند. زیرا ما به دنبال ربط و نسبتهای منطقی و عقلانی هستیم. *بعداً نوشت2: در بررسی موضوع کثرت ادیان، می توان مؤلفههای مختلفی را در نظر گرفت. اما ما فعلاً تنها با دو مؤلفه کار داریم: 1- حقانیت ادیان 2- رستگاری و نجات پیروان ادیان. یعنی ما در این محاوره قصد بررسی این را داریم که اولاً درباب حقانیت ادیان مختلف چه دیدگاهی باید داشت؟ ( فعلاً این سوال محدود میشود به اینکه آیا تنها یکی را باید حق دانست آنطور که در انحصارگرایی مطرح هست یا نه؟) و ثانیاً بعد از روشن شدن موضع ما درباب حقانیت ادیان، باید دید که در تلقی ما پیروان دیگر ادیان میتوانند نجات یافته و رستگار باشند یا نه؟ البته پیگیری این بحث در ابعاد اجتماعی و سیاسی نیز جای بحث فراوان دارد. اینکه آیا باید در برابر پیروان دیگر ادیان قائل به تسامح بود یا نه، خود بحثی مفصل و با اهمیت است. اما این بحث از محدودهی بحث ما به دور است. چراکه میان موضع ما درباره دو مؤلفهی پیشگفته و این مؤلفه اخیر، ارتباط و تلازم منطقی وجود ندارد. یعنی در هر موضعی که باشیم، بازهم میتوان قائل به تسامح بود و از آن دفاع کرد یا برخلاف آن رفتار کرد. به خصوص که هر دو شیوهی برخورد هم در طول تاریخ دیده شده است. (برای آنکه پرونده این بحث همینجا بسته شود، دلیلی برای این ادعا میآورم: برخی از طرفداران تسامح میان پیروان ادیان، که عمدتاً در قرون اخیر میزیستهاند، بر این باورند که بحث حقانیت ادیان و رستگاری و نجات پیروان آنها، بحثی ماورایی و مربوط به دنیایی پس از این دنیاست. حال آنکه بحث تسامح، مربوط به ارتباطات این دنیایی است و باید با معیارها و ملاکهای این دنیایی سنجیده شود. در این دنیا هر انسانی به دنبال تنازع بقاست، بنابراین از جنگ و ستیز رویگردان است. پس بهتر آن است در ارتباط با پیروان سایر ادیان به طور مسالمتآمیز رفتار کنیم تا دیگر شاهد جنگهای عظیم بین ادیان، همچون جنگهای خانمانسوز صلیبی نباشیم.)